مینی سریال آمریکای نخستین داستان در مورد مادری به همراه پسرش به امید آغاز زندگی جدید، به غرب آمریکا می‌گریزند؛ اما سرزمین تازه‌ای که در جستجوی آرامش به آن پناه آورده‌اند، در میانه زایش غرب وحشی گرفتار است. این منطقه به میدان نبردی خونین تبدیل شده؛ جایی که فرقه‌ها، باورهای مذهبی، و مردان و زنانی بی‌رحم، هرکدام به دنبال سلطه بر دنیای نو هستند و رویای تسلط خود را در این آشوب پی می‌گیرند.

یو اون-هو، پدری تنها و مردی که در هر قدم از زندگی‌اش به کمال رسیده، تصمیم می‌گیرد زندگی‌اش را در مسیر تازه‌ای قرار دهد. او به عنوان منشی کانگ جی-یون، مدیرعامل جذاب و بی‌رحم یک شرکت موفق کاریابی، مشغول به کار می‌شود. کانگ جی-یون زنی است که زندگی‌اش را به کار سپرده و هیچ زمانی برای چیز دیگری ندارد؛ حتی برای خودش.

بک گانگ‌هیوک (جو جی-هون)، جراح نابغه‌ای است که رهبری تیم آسیب‌های شدید در بیمارستان دانشگاهی را بر عهده می‌گیرد. او تیمی را تشکیل می‌دهد که با نجات جان بیماران، با بحران‌های مالی بیمارستان و چالش‌های انسانی روبه‌رو می‌شود.

چهار خواهر خانواده تاکزاوا پس از مدت‌ها گرد هم می‌آیند، اما شایعه‌ای درباره معشوقه و فرزند پنهانی پدرشان، آرامش این دیدار را بر هم می‌زند. این ماجرا پرده از رازها و کشمکش‌های پنهان زندگی آن‌ها برمی‌دارد.

دو زوج با حقیقتی تکان‌دهنده روبه‌رو می‌شوند: نوزادانشان در بیمارستان به اشتباه جابه‌جا شده‌اند! حالا آن‌ها باید با یک تصمیم دردناک دست‌وپنجه نرم کنند: آیا پسرانی را که سال‌ها با عشق بزرگ کرده‌اند نگه دارند، یا فرزند بیولوژیکی خود را پس بگیرند؟ این داستانی است که قلبتان را می‌فشارد و ذهن‌تان را درگیر می‌کند!

داستان به دنبال دو افسر پلیس است که در حال گشت‌زنی هستند و به یک تماس رادیویی جدید پاسخ می‌دهند و به محل حادثه می‌رسند تا مسائل را حل کنند.

بک سو جونگ با رئیس جدیدش، بان جو یون اولین عشقش از ۱۶ سال پیش در یک بازی آنلاین—مواجه می‌شود، جایی که خاطرات اعتراف عاشقانه‌ی ردشده دوباره زنده می‌شوند.