یک شوهر سعی می‌کنه دل همسرش رو که به خاطر وظیفه خانوادگی باهاش ازدواج کرده، به دست بیاره. هر روز تلاش می‌کنه تا نشان بده که لیاقت عشق واقعی اون رو داره، اما فاصله عاطفی همچنان باقی می‌مونه.

بهیما، یتیمی که رامانا بزرگش کرده، ناخواسته سر راه باند خطرناک «دراگون مانجو» قرار می‌گیره—قاچاقچی‌هایی که جون جوونای بی‌گناه رو به خطر می‌ندازن. از طرف دیگه، وزیرای فاسد هم از آدمای فقیر برای جاه‌طلبی‌های سیاسی‌شون سوءاستفاده می‌کنن، و حالا بهیما باید بین تاریکی و عدالت راهی پیدا کنه.

تریشانکو مانی همچنان در تعقیب جادوگران است، در حالی که راماشاستری و سوشیلا پس از کشف حقیقت، او را طرد می‌کنند. با وخیم شدن حال سوشیلا، قهرمان داستان برای بازگرداندن کارنا دست‌به‌کار می‌شود، در حالی که تریشانکو، اسیر وسوسه‌ی پایان‌ناپذیر خود، مانی را سایه‌به‌سایه دنبال می‌کند.

زونی هکسر، مأمور جوان کشمیری، برای مأموریتی غیرممکن انتخاب می‌شود: لغو ماده ۳۷۰ بدون ریختن حتی یک قطره خون! او و راجشوری سوآمیناتان باید تروریسم را متوقف و اقتصاد جنگی میلیارددلاری کشمیر را نابود کنند.

با کمک محله‌ای که سال‌ها ازش فرار کرده بود و گذشته‌ای که سعی داشت فراموشش کنه، دختر جوانی به خونه برمی‌گرده. باید با زوال عقل مادرش روبه‌رو بشه و زخم‌های کودکی‌شو که هنوز التیام پیدا نکردن، ترمیم کنه.

یه هنرمند طراحی چهره و یه پلیس، دست به دست هم میدن تا هویت یه قاتل مرموز رو کشف کنن. تنها سرنخشون؟ تصویری که توی حافظه‌ی تنها شاهد اون جنایت وحشتناک حک شده. حالا باید از بین خطوط محو و خاطرات لرزون، چهره‌ی اون هیولا رو بیرون بکشن...

یه پسر با خوندن دفترچه خاطرات، قصه‌ی لاولی سینگ رو می‌فهمه که برای نجات دخترا، دشمنی برادرای مهاتره رو به جون می‌خره. لاولی، بی‌خبر از بازی دیویا، عاشق صدای یه عشق خیالی می‌شه، اما سرنوشت، اون عشق رو به آتیش یه انتقام خطرناک می‌کشونه.

سال ۱۹۹۶، کریشنا مورتی، نیکوکار ثروتمند، پس از افشای تجارت غیرقانونی حیات‌وحش، با تهدیدهای بی‌رحمانه روبه‌رو می‌شود. در این میان، داکو مهاراج، راهزن بدنام، برای محافظت از نوه‌ی او، وایشناوی، از زندان می‌گریزد و با هویتی جعلی وارد زندگی‌شان می‌شود تا عدالت را برقرار کند.

فاتح، مرد مرموزی که فکر می‌کرد گذشته‌اش رو پشت سر گذاشته، توی پنجاب دنبال یه زندگی آروم بود. اما وقتی یه دختر قربانی مافیای سایبری شد، فاتح با مهارت‌هاش از سایه بیرون اومد تا این باند مخوف رو از ریشه نابود کنه.

ساتیامورتی پس از حمله قلبی تصمیم می‌گیرد پاک‌دست شود، اما پسرانش مخالفند؛ در نهایت، افشای ویدیوئی از او که ناندان را جانشین خود انتخاب کرده، معادلات سیاسی را تغییر می‌دهد.